مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روز های زندگی من

تنهایی

ده روز از تولد محمد صدرا گذشت و مامان و مامان شهلای نازنینم هم امروز رفتن خونه شون و ما تنها شدیم. با اینکه اولین تجربه ام نیست ولی هم استرس دارم و هم کلی گریه این حس بدیه که فک کنم همه ی مامانا بعد از اولین تنهاییشون با نی نی جدید تجربه می کنن. حس می کنم از پس هیچ کاری بر نمیام . من مامانمــــــــــــــــو می خوام ...
23 مهر 1392

سفر شمال

صبح یکشنبه مهدیار به اتفاق مامان ثریا و بابا ناصر و عمه سارا و سحر جون و ساره جون دخترخاله های بابایی رفتن شمال و همون شب هم محمدصدرا به دنیا اومد و ما تا اواسط روز دوشنبه به مامان ثریا اینا خبر ندادیم تا نگران نشن و شب دوشنبه مهدیار برای اولین بار داداشش رو دید. هیچ عکس العملی نشون نداد و فقط با تعجب نگاه میکرد و سکوت مطلق. فقط موقع رفتن گریه کرد و گفت می خواد شب پیش بابا میثم باشه و شب به اتفاق بابایی رفتن خونه و راحت خوابیده بود. مامان ثریا و مامان شعله هم شب پیش من و محمد صدرا بیمارستان موندن. اینم چندتایی عکسای شمال گل پسر ارشد خونه اینم مهدیاره که داره به وسیله ی مامان ثریا و عمه سارا و بابا ناصر از د...
19 مهر 1392

تولد فرشته ای دیگر

بالاخره انتظار فرشته ی آسمونیم به سر رسید و خداوند اجازه ی ورودش به دنیا رو صادر کرد. خدایا ممنونتم که فرزند سالمی بهم عطا کردی. خدایا ممنوتم که بلا رو ازمون دور کردی و محمد صدرای عزیزم خطر از سرش گذشت و سالم به دنیا اومد. خدایا من لایق این همه نعمتت نیستم و می دونم هر چی دارم فقط و فقط از لطف و بزرگیته . شکرت هزااااااران مرتبه شکرت -------------------------------------------------------------------------------------------------- تشکر نوشت: ممنونم از همه ی دوستای گلی که به یادم بودن و جویای احوالمون شدن. از دعای خیر همگیتون ما خوبیم و همچنان عاااااااااشق دوستای گلمون ...
18 مهر 1392

علایق مرد کوچکم

این روزها علایق پسرکم به طور محسوسی تغییر کرده. دیگر شبکه ی پویا و برنامه های کودکانه ش جای چندانی در دل کوچکش ندارند و  شبکه مسننت (یا همان مستند خودمان) و شبکه ی سلامت با برنامه های عجیب و غریبش و جراحی های دل و روده و گاه گاهی هم شبکه ی ورزش شبکه ی مورد علاقه ش شده. مهد رفتنش هم با چند ماه پیش زمین تا آسمان تفاوت دارد، نه دیگر خبری از بهانه گیری های صبح هست و نه جمله ی این جا بمون و کی دنبالم میایی حین جدایی. بی هیچ دردسری بوسه و خداحافظی، طوری که مدیر مهد هم هر روز به تغییراتش معترف می شود. اسباب بازی های محبوبش هم عوض شده، دایناسور بی ریختی که یک لحظه از خودش دور نمی کند. و خرس سفید بزرگ خودم که حالا ...
3 مهر 1392
1